“
- تهیه یک شناخت نامه شخصی
یکی از مشکل ترین کارهای تخصصی این است که فرد خود را بشناسد (به درون خود راه یابد)؛ ولی این اصلی ترین گامی است که در راه تدوین استراتژی شغلی باید برداشته شود. مدیر باید از خود بپرسد: آیا من درون نگر هستم یا برون نگر؟ درباره زمان، دستاورد کار، مسائل مادی و پدیده تغییر چه نگرش هایی دارم؟ پاسخ به این پرسش ها و پرسش های مشابه و روشن یا مشخص کردن ارزش ها میتواند به فرد کمک نماید تا مسیر حرفه یا شغل آینده خود را تعیین نماید (استانلی و دیگران، ۱۹۹۵).
سه گروه از مهارت ها وجود دارند.
-
- مهارت های فنی.
-
- مهارت های اکتسابی.
- مهارت های قابل انتقال.
مهارتهای فنی تخصص گرایی درون یک رشته خاص را مطرح میکند و فرد را قادر میسازد که یک شغل به خصوص را داشته باشد؛ مانند طراحی یک فرایند شیمیایی، عملیات ساخت تجهیزات و مانند آن. مهارت های اکتسابی ریشه در ویژگیهای شخصی یک فرد مانند انعطافپذیری، کنجکاوی، قدرت تصمیمگیری و بهینه سازی دارد. مهارت های قابل انتقال مهم ترین نوع مهارت ها در توسعه مسیر شغلی است. این مهارت ها را میتوان از حرفهای به حرفه دیگر و از یک حوزه صنعت به حوزه دیگر منتقل کرد. شناخت مهارت های قابل انتقال اولین قدم در خودآگاهی و برنامهریزی شغلی است. این مهارت ها در هفت مقوله جای میگیرند:
۱- ارتباطات: نگارش، گفت وگو، گوش دادن، آموزش، مشورت، متقاعد سازی، مدیریت، تبلیغ و بیان احساسات.
۲- خلاقیت: تجسم، ذهنی سازی، ابداع، ایجاد، بداهه پردازی، تعبیر و تفسیر و استفاده از تواناییهای هنری.
۳- تحقیق: جمع آوری، ارزیابی و طبقه بندی اطلاعات.
۴- تشریح: استفاده از تحلیلهای منطقی، توسعه چارچوبهای کاری، تشخیص ضعفها و شناخت شباهت ها.
۵- حل مسائل: تعریف یک مسئله، ارزیابی گزینهها، تسلط بر راه حلها و بهبود یک موقعیت.
۶- سازماندهی:از طریق دنبال کردن برنامه ها و دستور العملها، توجه به جزئیات، بایگانی، جستجو و طبقهبندی.
۷- ترکیب: تلفیق قطعات اطلاعات در یک کل به هم پیوسته، بررسی اطلاعات و بیان آن ها در یک شکل واضح (ریچارد و دیگران، ۲۰۰۲).
- تعیین هدفهای شخصی و حرفه ای بلند مدت
هیچ هواپیمایی بدون برنامه پرواز از زمین بلند نخواهد شد. این پرسش مطرح است که مسیر شغلی مدیران تا چه اندازه برای آن ها روشن است؟ اغلب افراد در برابر برنامه ریزی شغلی (تعیین مسیر شغلی) مقاومت میکنند، زیرا آن مستلزم اتخاذ تصمیمات می شود. شخص با انتخاب یک هدف ،فرصت های دیگر (برای هدف های دیگر) را از دست خواهد داد. اگر شخص رشته حقوق را انتخاب کند حقوق دان یا وکیل خواهد شد و نمی تواند در همان زمان رشته پزشکی را دنبال کند و پزشک شود. مدیران در برابر تعیین هدف مقاومت می نمایند (می کوشند هدف مسیر شغلی خود را تعیین ننمایند) زیرا عوامل نامطمئن در محیط باعث می شود که نتوانند به تعهدات خود عمل نمایند. گذشته از این از این امر وحشت دارند که مبادا نتوانند به هدف های خود دست یابند و شکست موجب سر خوردگی آنان می شود (به اصطلاح آن را کسر شأن می دانند) .
ولی با درک عوامل موجود بر سر راه تعیین هدف، میتواند در مسیر افزایش تعهدات گام هایی را برداشت. نخست هنگامی که تعیین هدف های عملکردی به صورت بخشی از فرایند ارزیابی در میآید، تعیین هدف های مسیر شغلی ساده تر می شود. گذشته از این به ندرت امکان دارد که شخص همه هدف های مسیر شغلی خود را در یک لحظه از زمان تعیین کند، بلکه تعیین هدف یک فرایند مستمر و از نوعی انعطاف پذیری برخوردار است و شخص میتواند با توجه به تغییر شرایط در هدف های خود تجدید نظر نماید. عامل دیگری که موجب کاهش یافتن مقاومت بر سر راه تعیین هدف می شود همانا یکپارچه کردن هدف های بلند مدت با هدف هایی است که در همان لحظه باید تأمین شوند. برای مثال اگر هدف این باشد که شخص بخواهد پزشک شود، باید خواندن کتاب های زیادی را بپذیرد، زیرا برای گرفتن دانش نامه پزشکی چنین الزامی ضروری است (ریچارد و دیگران، ۲۰۰۲).
ولی تا چه اندازه باید از پیش برنامه ریزی نمود؟ پاسخ در اصل تعهد قرار دارد. اصل مذبور بیانگر این است که دوره زمانی برای انجام تعهدات بر اساس تصمیمی تعیین می شود که امروز اتخاذ میگردد. از این رو چارچوب زمانی برای برنامه ریزی مسیر شغلی بر اساس شرایط مختلف فرق میکند. برای مثال اگر یک نفر بخواهد استاد دانشگاه شود لازم است برنامه را به گونه ای طرح ریزی نماید که بین ۷ تا ۹ سال دوره تحصیلات دانشگاهی را بگذراند. از سوی دیگر اگر هدف شخص این است که در آینده راننده تاکسی شود این دوره زمانی بسیار کوتاه تر است. به هر حال هدف بلند مدت را باید به هدف های کوتاه مدت تبدیل کرد. پیش از انجام دادن چنین کاری باید عوامل محیطی از جمله تهدیدات و فرصت ها را به صورتی دقیق مورد ارزیابی قرار داد (استانلی و دیگران، ۱۹۹۵).
- تجزیه و تحلیل محیط: تهدیدها و فرصت ها
در تجزیه و تحلیل عوامل موجود در محیط داخلی و خارجی باید به عوامل مختلف توجه کرد. این عوامل عبارتند از عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فناوری و بوم شناسی. همچنین شامل بازار کار، رقابت و سایر عواملی میشوند که برای یک حالت خاص اهمیت دارند و بر تصمیم مربوطه اثر میگذارند. برای مثال پیوستن به یک شرکت در حال گسترش بدان معنی است که فرد برای مسیر شغلی خود به فرصت های بیشتری دست مییابد، در مقایسه با استخدام در یک شرکتی که در چرخه زندگی به حالت اشباع رسیده است و انتظار ندارد رشد کند. به هر حال برنامه ریزی موفقیت آمیز برای مسیر شغلی مستلزم این است که فرد به طور دائم فرصت ها و تهدیدات موجود در محیط را مورد بررسی قرار دهد(تیمونس و دیگران، ۲۰۰۵).
نه تنها باید به عوامل موجود در محیط کنونی، بلکه به عوامل به وجود آمده در محیط آینده هم توجه کرد. این کار نیاز به پیشبینی دارد. از آنجا که باید عوامل زیادی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، برنامه ریزی مسیر شغلی ایجاب میکند تا عواملی را انتخاب کرد که در مسیر موفقیت شخص اهمیت بیشتری دارند و بر آن ها تمرکز نمود.
- تجزیه و تحلیل نقاط قوت و ضعف شخصی
اگر مدیری بخواهد در برنامه ریزی مسیر شغلی خود موفق شود باید تهدیدها و فرصت های موجود در محیط را با نقاط ضعف و قوت خود مقایسه نماید. او میتواند توانایی ها یا مهارت های خود را به صورت زیر در نظر بگیرد: مهارت های فنی، انسانی و طرح ریزی. مدیران در سلسله مراتب سازمانی، با پست های مختلف دارای مهارت های متفاوت هستند، که برای مدیران رده پائین و سرپرستان مهارت های فنی و برای مدیران ارشد مهارت های طرح ریزی و اظهار نظرها اهمیت بیشتر دارند در حالی که مهارت های انسانی در همه سطوح اهمیت دارند (استانلی و دیگران، ۱۹۹۵).
“