نظریه بی هنجاری مرتن
مرتن هرگونه تبیین فردگرایانه و روانشناختی را در مورد مسأله انحراف مردود میشمارد و آن را متأثر از ساخت جامعه میداند و شرایط ساختی را عامل اصلی انحرافات به شمار میآورد. وی یکی از عناصر اصلی ساخت جامعه را فراهم نمودن شیوههای استاندارد شده کنش برای نیل به اهداف میداند و عنصر اصلی دیگر را اهداف و ارزشهای مورد قبول و پذیرفته شده جامعه میداند. او در صورتی یک نظام اجتماعی را متعادل میداند که بین این دو عنصر اصلی، تناسبی وجود داشته باشد؛ یعنی افراد جامعه بتوانند از طریق ابزارها و وسایل و راههای مشروع جامعه، به اهداف پذیرفته شده آن جامعه دست یازند که این شیوه را همنوایی گویند. اما در صورتی که چنین تناسبی بین اهداف و وسایل دستیابی به آن وجود نداشته باشد و عدهای از افراد جامعه نتوانند از طریق آن ابزارهای مورد قبول جامعه، به هدفهای پذیرفته شده جامعه برسند، احساس عدم رضایت میکنند و از اینرو، تلاش می نمایند تا راههای نامشروع و غیرقابل قبول جامعه یعنی همان شیوههای انحرافی مانند روی آوردن به قاچاق یا اعتیاد را دنبال کنند.
مرتن بر این اساس، ادعا میکند که مردم در برخورد با این دو عنصر ـ یعنی اهداف و روشهای نیل به آن ـ یکی از این شیوههای پنجگانه را انتخاب میکنند:
1- همنوایی: هنگامیکه مردم، هم اهداف و هم شیوههای رسیدن به آن اهداف را میپذیرند؛
2-نوآوری: زمانی است که اهداف توسط فرد پذیرفته شده است، اما وسایل پذیرفته شده جامعه را قبول ندارند؛ مانند کسب درآمد توسط قاچاقچیان از طریق فروش مواد مخدّر؛
3-مناسکگرایی: وسایل و ابزار رسیدن به هدف را پذیرفته است، ولی هدف را نادیده میگیرد؛
4-انزواطلبی: فرد هیچیک از اهداف و وسایل مورد قبول جامعه را نمیپذیرد؛ مانند معتادان به مواد مخدّر؛
5-طغیانگری: هنگامی به وقوع میپیوندد که افراد اهداف و راههای رسیدن به آنها را مردود دانسته و اهداف و وسایل جدیدی ایجاد کنند.
بند سوم: نظریه کنترل
این نظریه به جای توجه به علت همنوایی افراد، بیشتر به دنبال علل ناهمنوایی افراد بوده و معتقد است که ناهمنوایی و هنجارشکنی و کجروی افراد ریشه در عدم مهار صحیح و کارا دارد. این دیدگاه از سویی، زندگی را پر از وسوسه و نیرنگ و فریب میداند و از سوی دیگر، برخی از عوامل انحرافی را مفید و سودمند میشمارد. بنابراین، زمینه و شرایط را برای رفتارهای نابهنجار فراهم میداند و مدعی است که همنوایی مردم بدین سبب است که اعمال و رفتار آنان توسط جامعه مهار میشود، به طوریکه هرقدر میزان این مهار بیشتر باشد و نظارتهای گوناگون از قبیل رسمی و غیررسمی، بیرونی و درونی، مستقیم و غیرمستقیم وجود داشته باشند و حساسیت مردم و مسؤولان افزایش یابد، میزان همنوایی مردم بیشتر خواهد بود. و اگر مهاری از سوی جامعه وجود نداشت، همنوایی اندکی به وجود میآید.
این دیدگاه تا حد زیادی متأثّر از نظریه دورکیم در مورد انحراف است که معتقد است: هرقدر میزان همبستگی افراد جامعه بیشتر باشد، به همان میزان رفتارهای نابهنجار آنها کمتر است و مردم از ارزشها و هنجارهای اجتماعی بیشتر پیروی میکنند، ولی هرقدر میزان همبستگی بین اعضای جامعه کمتر باشد و افراد از جامعه بریده باشند، به همان نسبت، احتمال انحراف آنها بیشتر است.
- اسکیدمور، ویلیام ، تفکر نظری در جامعهشناسی، ص 159ـ162
- رابرتسون، یان، پیشین، ص 175