رشد و بالندگی در هر جامعه ای تاحدودی می تواند مرهون نظام آموزشی و دانشگاهی آن جامعه باشد. بر این اساس همه ساله کشورهای مختلف منابع قابل توجهی از درآمد ملی خود را صرف آموزش و تعلیم و تربیت دانشجویان خود می کنند اما برخی از عوامل وجود دارند که موجب هدر رفتن بخشی از این سرمایه و یا تحمیل هزینه های اضافی بر دولت ها می گردد که یکی از این عوامل مشروط شدن دانشجویان است.
پژوهش های مختلف نشان داده است که برای شناخت و کاهش این مشکل علاوه بر عوامل مدیریتی و آموزشی، باید به بعد روانی و اجتماعی دانشجویان نیز توجه کرد (زینلی پور،زارعی، اقبالی، 1388). لذا انگیزه ها، راهبردهای یادگیری و مطالعه، توانایی ها و تمایلات دانشجویان را نیز باید مورد توجه قرار داد.
بلوم[1] (1989) در مدل آموزشگاهی خود شواهدی ارائه کرده است که ویژگی های عاطفی دانش آموزان و دانشجویان در جریان یادگیری هم نقش علت و هم نقش معلول را دارند ( زینلی پور و همکاران، 1388). در نتیجه مفهومی که دانشجویان از خود دارند، کوشش ها و پیشرفت های آنها را تحت تاثیر قرار می دهد، که در این رابطه مفهومی که افراد از توانایی های خود برای انجام کار و فعالیت دارند را خودکارآمدی[2] می نامند (بندورا[3]، 1977). بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی[4] بندورا باورهای خودکارآمدی بر انتخاب های افراد، رشته تحصیلی آنان و فعالیت هایی که انجام می دهند تاثیر می گذارد و افراد تمایل دارند به فعالیت های بپردازند که از انجام دادن آنها احساس اطمینان کند و از انجام کارهایی که احساس می کند توانایی انجام آن را ندارند پرهیز می کنند و به عبارت دیگر باورهای خودکارآمدی تعیین می کند که تا چه اندازه ای برای فعالیت های خود انرژی مصرف کنند و در برابر موانع و مشکلات تا چه میزان مقاومت کنند (زارع زاده و کدیور، 1386).
از طرف دیگر راهبردهایی که دانشجویان برای مطالعه و یادگیری از آن استفاده می کنند نیز می تواند در عملکرد تحصیلی آنها موثر باشد، به طور كلی در مورد راهبردهای مختلف یادگیری به دو نوع از راهبردها یعنی راهبرد شناختی و راهبرد فراشناختی[5] تأكید شده است. چنانچه در یـك فراتحلیل، ونگ[6] و همكاران(2000)، (به نقل از مصطفایی و محبوبی، 1385) در مورد عوامل مؤثر بـر یـادگیری دانش آموزان، نشان دادند كه از میان 228 عامل مؤثر در یادگیری، فرایندهای شناختی و فراشناختی بیشترین تأثیر را بر یادگیری دانش آموزان دارد.
بایلر[7] (2001) شناخت را به عنوان فرایندها یا جریان هایی که که به کمک آن یادگیری، یادآوری و تفکر صورت می گیرد، تعریف کرد. به عبارت دیگر، شناخت به فرایند های درونی ذهنی و راه ها و فرایند هایی که ما به وسیله آن اطلاعات را مورد توجه قرار می دهیم و آنها را به حافظه می سپاریم و در مواقع نیاز از آنها استفاده می کنیم گفته می شود. که این راهبردها در سه دسته کلی تکرار یا مرور، بسط و گسترش و سازمان دهی قرار می گیرد (سیف، 1390).
به گفته اسلاوین[8] فراشناخت نیز به شناخت شناخت، دانستن درباره دانستن و یا دانش فرد درباره چگونگی یادگیری خودش گفته می شود. دانش فراشناختی نیز شامل سه نوع دانش مربوط به خود یادگیرنده، دانش مربوط به تکلیف یا موضوع یادگیری و دانش مربوط به راهبردهای شناختی و چگونگی به کارگیری آنها است (به نقل از سیف، 1390).
بنابر آنچه که در بالا آمد، شناسایی و ارتقای آنچه که در موفقیت تحصیلی و جلوگیری از مشروط شدن دانشجویان تاثیر گذار است بسیار مهم می باشد. به همین خاطر هدف پژوهش حاضر مقایسه دانشجویان مشروط و غیر مشروط از نظر میزان خودکارآمدی و استفاده از راهبردهای شناختی و فراشناختی می باشد.