“
مبحث سوم : نقش دولت اسلامی در فرهنگ
دولت دینی از انواع دولت است که شالوده ی آن بر اساس ایمان است. دولت اسلامی، دولتی دینی است که ارزش ها و اصول خود را از دین اسلام میگیرد و دولتی است که حافظ و مجری شریعت و آموزه های اسلامی در جامعه است. در نظام اسلامی حکومت در چارچوب دستورات الهی عمل میکند. لذا در این مبحث سعی شده است نقش دولت دینی در عرصه ی فرهنگ و مبانی دخالت آن در این عرصه و اهداف و وظایف آن،بررسی شود.
گفتار نخست : مفهوم دولت دینی
دولت دینی سیمای عمومی منحصر به فردی دارد و نوع خاصی از انواع دولت است که بنا به تعریف، حاکمیت از آن خدا و شریعت است و از این حیث حکومت و حاکمان سهمی از قداست و معنویت دارند. «دولت دینی با دولت های سکولار و ایدئولوژیک تفاوت دارد.دولت دینی، دولتی است که در آن، ساخت عمومی قدرت سیاسی و یا حداقل شرایط حاکمان، از طریق معیارهای ملحوظ در نصوص دینی تعریف می شود. این اندیشه دقیقا مخالف دولت سکولار است که در اساس بر جدایی دین و سیاست استوار بوده و هر گونه مرجعیت دین در زندگی سیاسی را انکار میکند; البته اعتقاد به سکولاریسم در حوزه اندیشه سیاسی، هرگز ملازم با دین ستیزی و نفی دین نیست، بلکه معیار سکولار بودن پای بندی به استقلال عقل آدمی در شناخت پدیده ها و مصالح سیاسی است.
دولت دینی، برخلاف دولت ایدئولوژیک، تنها یک روایت ندارد، بلکه با تکیه بر ضرورت و آزادی اجتهاد، راه را برای طرح تفسیرهای مختلف درون دینی (درون مذهبی)، در خصوص خط مشی های زندگی سیاسی باز میگذارد. در دولت های ایدئولوژیک، تنها یک نظریه و روایت به طور رسمی پذیرفته شده و بقیه تفسیرها به مثابه تفسیرهای غلط و آشفته به حاشیه رانده میشوند. بر عکس، در دولت دینی، به ویژه در شیعه، به مسئله خطا در استنباط احکام سیاسی و مجاری ورود خطا به ذهن و معرفت اجتهادی توجه می شود. دولت ایدئولوژیک، آرا و افکار رقیب را نه از جنس اندیشه، بلکه ناشی از اغراض شیطانی می پندارد; در حالی که در دولت دینی نه تنها تنوع آرا و اجتهادهای مختلف رسمیت و اصالت دارد، بلکه اعتبار هر تفسیر و نظر، تنها به «عیار استدلال »، سنجیده می شود. بدین سان، در دولت دینی دوام هر اندیشه و رایی به قوام دلیل آن است.
دولت دینی بر بنیاد خطا پذیری هر گونه آرای اجتهادی استوار است. لیکن دولت های ایدئولوژیک دچار توهم استغنا بوده و چنین می پندارد که حقیقت نهایی را در دست دارد. دولت ایدئولوژیک برای خود کمالی را قائل است که دیگران را فاقد آن میداند و همین پندار کمال ، راه داد و ستد معقول میان او و دیگران را می بندد، و آرمان های دیگران را به چشم تحقیر می نگرد. به هر حال، هر چند که دولت های دینی نیز به اندازه دولت های سکولار و بشری، امکان و استعداد آن را دارند که تحت شرایطی تمایلات ایدئولوژیک نشان داده و به دولت ایدئولوژیک بدل شوند، لیکن دولت دینی آرمانی که دین،پایه و داور است، علی الاصول با دولت ایدئولوژیک مشابهتی ندارد. [۵۷]»
دولت دینی – اسلامی، بدین سان، دولتی اعتقادی است که شالوده و سیمای آن هاله ای از عقیده و ایمان دارد.دولت اسلامی، دولتی دینی است که ارزش ها و اصول خود را از دین اسلام میگیرد; لیکن دینی بودن دولت اسلامی، هرگز به معنای ایدئولوژیک بودن آن نیست، زیرا هر چند که دولت های دینی نیز همانند دولت های غیردینی، ممکن است در شرایط زمانی و مکانی ویژه ای گرایش های ایدئولوژیک نشان دهند، اما اصولا مقوله دین بسیار گسترده تر و فربه تر از ایدئولوژی هاست.
چنان که گذشت، دولت اسلامی دولتی دینی است و معیار دینی بودن یک دولت نیز استناد به دین و پذیرش مرجعیت دین در زندگی سیاسی است.دولت دینی به خودی خود گویای آن نیست که اسلام، مسلمانان و یا عالمان اسلام چه نقشی در دولت دارند. همین ابهام موجب شده است که تفاسیر و تحلیل های متفاوتی از دولت اسلامی ارائه شود که هر یک از آن ها، در واقع، نظریه ای درباره نظام سیاسی در اسلام هستند.
در این جا به برخی از این برداشت ها اشاره میکنیم:
۱- «دولت اسلامی، یعنی دولت در جوامع اسلامی:
این تعریف، بدون آن که هر گونه پرسشی درباره نسبت دین و دولت در اندیشه اسلامی طرح کند، دولت اسلامی را دولتی معرفی میکند که در جغرافیای زندگی مسلمانان تشکیل شده است. این برداشت که ملهم از مطالعات مربوط به جغرافیای انسانی – سیاسی است، یکی از رایج ترین تعریف ها از دولت اسلامی است و امروزه پایه بسیاری از تشکل ها و نهادهای بینالمللی، از جمله سازمان کنفرانس اسلامی، اتحادیه بین المجالس کشورهای اسلامی و بانک بینالمللی اسلامی است.
۲- دولت اسلامی، دولتی است که حافظ و مجری شریعت و آموزه های اسلامی در جامعه است. این تعریف نیز همانند تعریف نخست، بدون آن که داوری خاصی درباره ماهیت قدرت و ساختار درونی دولت اسلامی داشته باشد، به دولت نگاهی ابزاری دارد. تفاوت این تلقی با برداشت نخست ،در این است که به صرف وجود یک دولت در جامعه اسلامی، چنین دولتی را مصداق دولت اسلامی نمی داند، بلکه با توجه به شرط اجرا یا عدم اجرای شریعت توسط دولت ها، آن ها را به دولت های اسلامی و غیر اسلامی،یا مشروع و نامشروع،تقسیم و داوری میکند.
در این اندیشه، دولت اسلامی بدون آن که ریشه در وحی اسلامی داشته باشد، پدیده ای تاریخی است که در نتیجه تلاقی نیروها و مواجهه ی مسلمانان با دیگر ملت ها، در درون جامعه اسلامی زاده و ظاهر شده است; اسلام هیچ گاه نه به دولت اندیشیده و نه تشکیل دولت از مشاغل و دغدغه های اصلی آن بوده است; لیکن ظهور دولت، بی تردید، از نتایج جانبی و گریزناپذیر آن بوده است.
۳- دولت اسلامی، دولتی است که فرمانروایان آن، شرایط و اختیارات خاصی دارند که در نصوص دینی ارائه شده است. شرط قریشی بودن خلیفه در نظریه های قدیم اهل سنت، و نیز شرط های اجتهاد و عدالت حاکم در برخی اندیشههای جدید شیعه، از نمونه های بارز این تفسیر است. نظریه های قدیم اهل سنت، با مشروط کردن خلیفه به شرایط خاص، شیوه استقرار حاکم اسلامی را،یا کلا به عهده مردم هر زمانه نهاده اند و یا با تجویز مشروعیت الگوهای هم عرضی چون الگوی نصب، انتخاب و غلبه، گزینش نهایی یکی از شیوه های فوق را امری تخییری و به اختیار مردم گذاشته اند.
همچنین، نظریه ولایت انتخابی فقیهان در اندیشههای متاخر شیعه نیز، ضمن آن که اجتهاد و فقاهت را شرط اصلی حاکم میداند، شیوه استقرار حاکم را امری عقلایی دانسته و از این حیث به تجویز شیوه انتخاب، به عنوان یکی از مناسب ترین طرق ممکن در شرایط امروز می پردازد. اینان براین باورند که دولت اسلامی، دولتی است که ارزش ها و حتی شرایط حاکمان را از دین و روش های مملکت داری را از علم و تجربه، اقتباس میکند.
“