نیاز روز افزون جامعه به غذا و رشد بی رویه جمعیت و کاهش منابع غذایی، یکی از مهمترین مسائلی است که توجه اندیشمندان و محققان را به خود معطوف داشته است در این راستا، لزوم استفاده بهینه از منابع غذایی موجود و به کارگیری روش های مطلوب نگه داری و جلوگیری از ضایعات بی رویه محصولات کشاورزی، تأمین منابع جدید غذایی، بسته بندی مناسب به منظور حفظ و بهبود کیفیت محصولات و …، از جمله مواردی است که اهمیت آن بر هیچ کس پوشیده نیست. (مهرگان، 1389)
علاوه بر این، رشد و توسعه جوامع و پیشرفت علوم و صنعت، سبب پیدایش عادات و سبک های نوین غذایی شده، به گونه ای که نیاز به تنوع محصولات و پیدایش فرآورده های جدید غذایی و کمک غذایی به شکل روز افزونی احساس می گردد. که طی چنددهئ اخیرارتباط انسان با محیط پیرامونش روز به روز کمتر شده است و جامعه ی امروز ما- براساس افزایش تولید کالای مصرفی استوار می باشد. کالاهایی که برای تسهیل امور زندگی طراحی شده اند اغلب به سرعت از رده خارج شده و کالاهای دیگری جایگزین آن ها می گردند. بهای این جایگزین سازی حتی اگر از دیدگاه اقتصادی قابل پذیرش باشد، از نظرزیست محیطی است. بیشترین تاثیر این روند بر بخش تولید موادغذایی است زیرا حفظ و نگه داری محصولات غذایی با توجه به رشد جمعیت وکمبود مواد غذایی بسیار مورد توجه قرار گرفته است. کاربرد فراورده های غذایی طبیعی در میان غذاهای مصرفی بسیار اندک است. اکثر فراورده های غذایی مصرفی از قبیل میوه ها و سبزیجات در معرض سموم شیمیایی دافع آفات قرار می گیرند. همچنین بسیاری از این فراورده ها پیش از رسیدن چیده شده انبار- می گردند. تا با توجه به شرایط بازار در فرصت مناسب به طورمصنوعی با بهره گرفتن از فرایندهای شیمیایی خاص به مرحله ی رسیدگی و سپس به فروش برسند. تاریخ پیدایش بیماری ها در انسان قدمتی به تاریخ خلقت بشر دارد و اولین تجارب انسان در درمان بیماری ها آن هنگام آغاز گردید، که بشر به طوراتفاقی درمان خویش را در طبیعت یافت و این تجارب سینه به سینه به نسل های بعدی انتقال یافت و با فراگیری خط انسان توانست این تجارب را مکتوب نماید.(امامی، 1389)
موارد یاد شده تنهاگوشه ای از مشکلاتی می باشد که گریبانگیر جامعه ی بشری است. با افزایش آگاهی و شناخت نظام ها و قوانین حاکم برجهان هستی زندگی بشرهرروز رنگ تازه ای به خود میگیرد. یکی از این قوانین شناخت خواص مواد طبیعی از جمله میوه ی کنوس و تولید فراورده های مناسب غذایی از آن می باشد. بی شک یکی از بزرگترین مزایای شناخت این میوه ی اعجاب انگیز، فراهم کردن طیف گسترده ای از روش های نوین درصنعت غذا میباشد. با توجه به اینکه هرگیاه به تنهایی خود یک منبع دارویی آماده می باشد می توان با شناخت قابلیت های مورد نظر و تخلیص ترکیبات موثر موجود در آن، جهت مصارف دارویی و تغذیه ای و حتی اقتصادی از آن استفاده نمود. اگرچه علم در شناخت اسرار ورموز نهفته این میوه ی شگفت انگیز، هنوز درابتدای راه می باشد ولی نتایج حاصل از تحقیقات اولیه در این زمینه امیدوارکننده بوده و هر روز دانش ما را درشناخت و کاربرد این میوه ی شفابخش افزایش می دهد.(شمس اردکانی، 1389)
1-2- میوه ی ازگیل بومی (کنوس)
درخت ازگیل با نام علمی Mespilus germanica و- با نامهای متعددی در جهان شناخته شده است. به عنوان مثال در زبان عربی با نام “زعرورمشملا” و در زبان فرانسه با نام “neflier”و در زبان آلمانی “medlar”و همچنین در زبان فارسی با نام “اردف” و “گیل” معروف میباشد. البته در گویشهای متعدد گویش گیلکی به آن “کنوس”، در گویش مازندرانی به آن “کهندس”، در گویش گرگانی به آن “کندس”، در طالش “فتر”، در اطراف رشت به آن “ترش کونوس” و در رامیان به آن “تلس گور” گفته میشود (نظری،1390وزرگری، 1389).
1-2-1- تاریخچه پیدایش میوه ی ازگیل(کنوس)
میوهی ازگیل از نظر محل پیدایش 3 هزار سال پیش در جنوب دریای خزر در مناطق گیلان و مازندران در ایران کشت شده است. 700 سال پیش از میلاد به یونان برده شد و سپس از آنجا به روم رسیده است. آن گاه کاشت این میوه از طریق رومیها به سراسر اروپا گسترش یافت. اما به طور قطعی میتوان گفت که منشأ این میوه ایران میباشد و پراکنش میوهی ازگیل در ایران در استانهای مختلف ازجمله گلستان (بین گرگان و آزادشهر، بین بندرگز،کردکوی و زرین گل)، مازندران (رامسر، نوشهر، چابکسر، سیاه بیشه و کلاردشت)، گیلان (اسلام به خلخال- هشت پر عارلو) میباشد (امامی، 1389).
ازگیل میوهی درختی است که در فصل پاییز رشد میکند. ازگیل درختی است از خانواده Rosaceae و مترادف های آن Mespilus communis Guldenst و Pyrus germanica وMespilus vulgaris Rchb و Ostinia mespilus Clairv توسط گیاه شناسان مختلف نام گذاری شده است. همانطور که در شکل (1-1) دیده می شود، جنس میوهی ازگیل (کنوس) دو گونه دارد که گونهی اول همان ازگیل معمولی با نام علمی Mespilus germanica است. این گونه بومی جنوب غربی آسیا و به طور احتمال جنوب شرق اروپا میباشد و گونهی دیگر آن M. canescens میباشد که در سال 1900 در آمریکای شمالی کشف شده است (زرگری،1389).