اثربخشی مداخلات روانی اجتماعی
مطالعه ای توسط معزی و همکاران(1386)، بهمنظورارزیابی تأثیر حمایتهای روانی در بهبود عواقبروانی ناشی از حادثه، بر روی 41 نفر از کودکان و نوجوانان 15-5 ساله روستای سفیلان که در حادثهی آتشسوزی مدرسه حضور داشتند انجامشد. شرکتکنندگان بلافاصله پس از واقعه، پرسشنامه PTSD یول را تکمیل و سپس در چهارجلسه مداخلات روانی شرکتکردند. 5ماه پس از مداخلات، دوباره پرسشنامه مذکور را تکمیل نمودند. نتایج این پژوهش کاهش معنادار میزانPTSDرا از14/61 قبل از مداخله به 19/48 بعد از مداخله نشان دادهاست(اصلینژاد و همکاران،1389).
2-1-4-3-مداخلات روانی اجتماعی گروهی در بیماران دیابتی
بیماران دیابتی با چهارنوع مسالهی روانی اجتماعی مواجه میشوند؛ اولین مساله پیامدهای روان شناختی نشانهها و بحران دیابت است که بخشی از این مساله مربوط به شروع دیابت و بخشی دیگر مربوط به شکایات جسمی حاصل از دیابت است.نیاز به مداخلات روانی اجتماعی گروهی در افراد دیابتی در مطالعات مختلف بارها ذکر شده است(اسنک و اسکینر،2002؛ روبین و پیروت،1992،2001؛ دلاماتر وهمکاران،2001). هدف اصلی بکاربردن مداخلات روانی اجتماعی هم کنترل قندخون و هم افزایش کیفیتزندگی این بیماران است(لورنز همکاران،1996). از آنجا که فشارروانی حاصلاز این بیماری که متوجه بیماران است زیاد است بکاربردن مداخلات روانی اجتماعی ضروری است و بهکاربردن این مداخله به شکل گروهی بهتر و مقرون بهصرفهتر است(اسکیلر و اودو،2002).
در بیماران مزمن نسبت به بیمارانی که مشکلات حاد جسمی دارند کاربرد مداخلات روانی اجتماعی معمول تر و دارای پیشینهی بیشتری است. این نوع مداخلات گروهی به چهار دسته تقسیم میشوند: دستهی اول گروههایی است که با علائم روانشناختی حاصل از دیابت بهویژه اضطراب و افسردگی در این بیماران سرو کار دارند(اسپیرا،1997). نتیجه تحقیقات نشان میدهد که وقتی این بیماران با تشخیص دیابت مواجه می شوند شرکت در گروههای مداخلهی روانی اجتماعی در کاهش این علائم موثر است(لریگ، سبل، ریتر، لورنت وهوبز2001؛ شفرد وهمکاران،1999؛ گالاتزر، امیر، گیل، کرپ و لارن،1982). اسپیس، ساچس، پیچمن وپراگر (1995) با بکاربردن روش مداخلهی گروهی روانی اجتماعی در بیماران دیابتی نوع 1کاهش میزانHbA1cرا در این بیماران گزارش داد . همچنین الووی، توث ومک کراگر(2001) با بکاربردن یک مداخلهی روانی اجتماعی شش جلسهای در بیماران دیابتی که دچار اختلال خوردن نیز بودند بهاین نتیجه رسید که میزانHbA1cبه میزان43%کاهش یافته بود، همچنین پیگیری شش ماههی این مداخله نشانداد که رفتار غذا خوردن این بیماران به میزان زیادی اصلاح شده بود. کندری، منش، بوون،گرین و لوی(2002). دومین گروهها،گروههایی هستند که با شکایتهای جسمی حاصل از دیابت مانند مشکلات بینایی در این بیماران سروکار دارند. هدف این گروهها فراهم آوردن شرایطی است که اطلاعاتی درباره دیابت و مشکلات حاصل از آن به بیماران داده شود . بهعلاوه در این گروهها بیماران را در جهت افزایش استقلال و عزتنفس ، کنترل قندخون و چگونگی استفاده از حداقل بینایی که دارند، مورد حمایت هیجانی قرار می دهند(کادیتز،1992). زیتلر، دوران، وادت، هرشباچ و استرین(1995) در یک مطالعه کنترل شده در بیماران دیابتی نوع1 که در آن بیماران در شش جلسهی یک و نیم ساعته که هفتهای یکبار تشکیل میشد بهاین نتیجه رسید که پس از سهماه اجرای مداخله میزان ترس بیماران از نشانه های آسیب چشمی شان کم شده و راحتتر بیماری را میپذیرفتند.گروه سوم کمپهای دیابتی است، در این کمپها که بیشتر نوجوانان و کودکان مبتلا به دیابت نوع 1نگهداری میشوند آموزشهایی جهت کنترل بهتر بیماری به بیماران داده می شود. در یک مطالعه کنترل شده که در آن256کودک و نوجوان مبتلا به دیابت نوع1نگهداری میشدند برنامه ها متشکل بود از سه ساعت آموزش تئوری و عملی خودمدیریتی دیابت به علاوه شش ساعت ورزش، درکنار اینها نیز در کمپ یک روانشناس حضور داشت که با کمک روانشناس و با پیشنهاد خود اعضای گروه هر روز درباره یک موضوعی بحث میکردند(میسوراکا، گنارو، لیونیلو، دوال و الوی،1996). و آخرین گروه گروههایی است که با نیازهای روزانهی دیابتی ها سروکار دارد. هدف این گروهها آموزش راهبردهای مقابلهای از طریق آموزش حلمساله و آموزش مهارت های اجتماعی است.
1.Rubin&Peyrot
2.Delamater
3.Lorenz
4.Skyler&Oddo
5.Spira
6.Lorig,Sobel,Ritter,Laurent&Hobbs
7.Shepherd
8.Galatzer,Amir,Gil,Krap&Laron
9.Spiess,Sachs,Pietschmann&Prager
1.Alloway,Toth&McCargar
2.Kenardy,Mensch,Bowen,Green&Walton
3.Caditz
4.Zettler,Duran,Waadt,Herschbach&Strian
5.Misuraca,Gennaro,Lionello,Duval&Aloi