:
واژه ی «دیالکتیک »به معنای فن و شیوه ی مباحثه و مجادله است ، اما اصطلاح دیالکتیک در مکاتب فلسفی، علمی ، سیاسی، اجتماعی و ادبی با اغراض مختلف به کار رفته است . مقصود از دیالکتیک در این پژوهش لزوما با دیدگاه مکاتب پیش گفته منطبق نیست ، هر چند با بخشی از باور های هگل و نیز آن چه هانری کربن در مورد عشق در عرفان ابن عربی گفته است هماهنگ است .
مقصود از «دیالکتیک عشق » در این پایان نامه شوری است که از عشق در نهاد هستی نهاده شده و موجب کمال می شود . مولوی هم چون دیگر عارفان عاشق مبنای هستی را بر عشق استوار می داند ، عشق حضرت حق به ذات خویش . او در بعد عشق روح انسانی به خداوند نیز معتقد است که کمال انسان در گرو فراق است. لذا حضرت حق ، از ذات خویش ما سوی را آفرید تا در نهایت روح خاص در عالم خاک و در کالبد آدم قرار گیرد و این دوری موجب شوق بازگشت و معرفت حق شود . پس برابر نهادی به نام خاک لازم بود تا روح به کمال معرفت برسد والا انسان در مقام فرشتگی باقی می ماند . وجود تن و نفس که مایل به زمین باشند لازم است تا روح قدر عالم وصال را بداند و در حرکتی دیالکتیکی به شناخت و معرفت برسد .
جان گشاید سوی بالا بال ها تن زده اندر زمین چنگال ها
انسان کلی است که نهاد روح و برابر نهاد جسم را در خود دارد و از جدال این دو کمال معرفت حاصل می شود .
واژه های کلیدی : مولوی ، مثنوی ، دیالکتیک عشق ، فراق ، نفس ، روح ، انسان .
فصل اول، مفاهیم وکلیات:
مفهوم وتاریخچه ی دیالکتیک:
دیالکتیک از جمله مفاهیم، روش ها و موضوعات پیچیده و غامضی است که در طول تاریخ حیاتش، همواره موضوع چالش اندیشه وران بوده است. از خود مفهوم واژه ای اش تا مفهوم اصطلاحی، فلسفی، تاریخ و موارد کاربردش، خاستگاه و محل نشو و نمایش کجاست؟ مخترعش چه کس، کجا و در چه زمانی بوده است؟این چالش وجود داشته است.
ابتدا به مفهوم واژه ای دیالکتیک برابر با آن چه در واژه نامه ها آمده، می پردازیم:
در فرهنگ معین ذیل واژه ی «دیالکتیک» چنین آمده است: واژه ای فرانسوی به معنای، 1ـ روش بحث و مناظره2ـ بحث، جدل(معین ، 1382 ص.1589)
در فرهنگ آکسفورد دو معنی برای«دیالکتیک» آمده است: 1ـ هنر کشف حقایق و آزمودن آن از طریق مباحثه و احتجاج منطقی 2ـ نقدی که به تناقضات مابعدالطبیعی و چگونگی حل آن ها می پردازد.
و«در فرهنگ بزرگ سخن» ذیل واژه ی «دیالکتیک»چنین آمده است: ]Diyalektikفرانسوی: [Dialectiyue
1ـ(منطق) شیوه ی گفت و گو و جدل منطقی برای رسیدن به حقیقت: طرح دیالکتیک، مسئله ی تقریر اقوال متضاد را در این باره الزام می کرد.
2ـ(فلسفه)نظریه ی فلسفی گئورگ هگل (1770ـ1831 م.)که بر اساس آن، سیر اندیشه از طریق بیان تز (نهاد) و به دست آوردن آنتی تز(برابر نهاد) به یافتن سنتز (هم نهاد) و نتیجه منطقی منجر می شود.
3ـ(فلسفه) نظریه ی فلسفی کارل مارکس (1818ـ1883م.)که بر اساس آن، حقایق جهان از طریق اصول چهارگانه تکامل، وحدت اضداد، درگیری اضداد و جهش توجیه می شود: مارکس …مسئله ی دیگری از اساس منطق دیالکتیک طرح کرده است که باید…عدول از مادیت مطلق تاریخ تلقی شود. توضیح و تشریح این…مرام راجع به طرز کمونیست و دیالکتیک های کارل مارکس بیش از آن چه نوشتم محل ندارد.
4ـ تضاد بین دو نیروی درگیر که عامل تعیین کننده در کنش متقابل است: دیالکتیک درونی جامعه.
1ـ(منطق) بر اساس دیالکتیک، جدلی: دیالکتیک.
2-(فلسفه) بر اساس دیالکتیک. دیالکتیک: نگرش دیالکتیکی بعضی فیلسوفان مانند هگل، در پیدا شدن اندیشه های جدیدی مانند نظریه ی مارکس مؤثر بوده.
3-(فلسفه) براساس دیالکتیک. دیالکتیک: ماتریالیسم تاریخی، یعنی این که تاریخ، ماهیتی مادی دارد و وجودی دیالکتیکی.
4-(فلسفه) مربوط به دیالکتیک. دیالکتیک (انوری ، 1381 ص. 3452)
قبل از پیگیری بحث نکته ای در باره ی خود واژه و تاریخ ترجمه ی آن بیان می کنیم: مترجمان تلاش هایی برای یافتن برابرواژه ای برای دیالکتیک در فارسی نموده اند: محمد علی فروغی در اثر خود به نام«سیر حکمت در اروپا»برابر واژه ی جالب«روش سلوک عقلی»را آورده است. (فروغی ، 1368، ص 43). «این را هم بیفزاییم که دیالکتیک به قلمرو اندیشه محدود نمی گردد. دیالکتیک زندگی عاطفی و دیالکتیک احساسات یا عواطف نیز هست و فلسفه ی بلوندل اصولاً دیالکتیک عمل است. می دانیم که افلاطون از دیرباز از«دیالکتیک عشق در«رساله ی مهمانی»سخن می گوید.» (فولکیه ،1362، ص.47)
در«دوره آثار افلاطون»، ترجمه ی محمد حسن لطفی و رضا کاویانی، چنین آمده است: «برای “دیالکتیک”بیشتر مترجمان ایرانی کلمه”جدل” را انتخاب کرده اند و حتی یکی از آنان کلمه ی” مناظره” را در ترجمه “دیالکتیک” برگزیده است. تکلیف”مناظره خود معلوم است و به کار بردن کلمه ی جدل نیز در نظرهر کسی که به مفهوم دیالکتیک در زمان افلاطون به راستی پی برده باشد سخت نارواست.» ( افلاطون، 1380 ص.9) و در پاورقی همان صفحه آمده است :
«جدل نوعی استدلال و مغالبه است و وسیله ای است برای اقناع یا اسکات حریف در مباحثه. حال آن که «دیالکتیک»در فلسفه ی افلاطون در مرتبه اول، سیر و سلوکی است درونی و معنوی، تا آدمی به مقامی برسد که به دنیای نمودها پشت بگرداند و به جهان حقیقت و هستی حقیقی و تغییر ناپذیر روی آور شود. این مطلب در رساله فایدروس(265و266) به اشاره ای مختصر و در کتاب جمهوری (خصوصاً در کتاب ششم شماره 504به بعد و کتاب هفتم) به تفصیلی بیشتر بیان شده است. در مرتبه دوم، «دیالکتیک»روش خاصی است در بحث و استدلال، بدین معنی که کسی خود، آن سیر و سلوک را کرده است به یاری روش بحث دیالکتیکی حریف را به آن جا می رساند که یک باره درمی یابد که تاکنون فریفته ظواهر بوده و آن چه می اندیشیده و می گفته است مبتنی بر پندار عاری از حقیقت بوده است؛ بنابراین باید روی از ظواهر و نمودها برتابد و حقیقت را در جای دیگر بجوید.»(افلاطون ،1380ص. 9)
ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است