:
قارچهای مولد سفیدك پودری گیاهان به تیره Erysiphaceae (Ascomycota, Erysiphales) تعلق دارند و از مهمترین بیمارگرهای گیاهی هستند كه ضمن داشتن انتشار جهانی، طیف وسیعی از گیاهان نهادانه را مورد حمله قرار میدهند. (Amano, 1986). این قارچها پارازیت اجباری گیاهان میباشند زیرا سیکل زندگی آنها به طور کامل به میزبان وابسته است. میسلیوم این قارچها به صورت اپیفیت و یا گاهی اندوفیت روی برگها، شاخهها، گلها و حتی میوهها تشكیل می شود و ظاهری سفید تا خاكستری رنگ به سطح قسمتهای آلوده میدهد. این قارچها برای ادامه سیكل زندگی پارازیتی خود و همچنین جلوگیری از سیستمهای مقاومتی در میزبان و بدست آوردن منابع غذایی، از سلولهای میزبان استفاده میكنند، بدون اینكه خسارت زیادی به سلولهای میزبان وارد نمایند (Bushnell and Gay, 1978).
در ابتدا شناسایی این گروه از قارچها بر پایه خصوصیات تلئومورف از قبیل شکل زواید آسکوکارپ، تعداد آسکها در هر آسکوکارپ و تعداد آسکوسپور در هر آسک استوار بود. به تدریج خصوصیات مربوط به آنامورف از قبیل محل استقرار میسلیوم روی میزبان، مرفولوژی و ابعاد کنیدیوفور و کنیدیوم، شکل سلول پایه کنیدیوفور، منفرد یا زنجیری بودن کنیدیومها و وجود یا عدم وجود اجسام فیبروزین درون کنیدیوم اهمیت خود را در تاکسونومی سفیدکهای سطحی آشکار ساخت، تا آنجا که نتایج مطالعات مولکولی بر مبنای توالی یابی DNA ریبوزومی نیز اهمیت خصوصیات آنامورف در مقایسه با تلومورف در طبقه بندی این گروه از قارچها را تایید کرد و مشخص شد خصوصیات مربوط به آنامورف دارای ارزش بیشتری در تاكسونومی سفیدکهای سطحی هستند. براون (Braun 1987, 1995) در دو منوگراف، سفیدکهای سطحی اروپا و نمونههای متعددی از قارچهای متعلق به راسته Erysiphales از سراسر دنیا را مورد مطالعه قرار داد و 18 جنس و 516 گونه از این قارچها را تشریح کرد که 3 جنس در جنسهای دیگر ادغام شدند و تعداد آنها به 15 جنس کاهش یافت. از 15 جنس معرفی شده در این قارچها، 12 جنس اکتوپارازیت و 3 جنس دیگر شامل Leveillula، Pleochaeta، Phyllactina اندوپارازیت هستند. دامنه میزبانی Phyllactinia و Pleochaeta به گیاهان جنگلی و یا چوبی محدود می شود، در حالی که Leveillula گیاهان علفی را آلوده می کند (Mori et al, 2000).
میسلیومهای رویشی سفیدکهای سطحی به صورت فشرده روی سطح برگ، شاخه، میوه و شاخههای جوان تولید میشوند، گاهی تولید دیواره های ضخیم شبیه کلامیدوسپور در گونه ها دیده می شود (Zheng, 1985).
شرایط رطوبت برای جوانه زدن کنیدیوم در قارچهای مولد سفیدک پودری موثر است. این پاتوژنها با ایجاد یک پوشش پودری سفیدک رنگ موجب کاهش فتوسنتز و کندی رشد گیاه میشوند. اسپورهای آنها توسط باد، آب و یا وسایل مکانیکی منتقل می شود و شرایط نامساعد را روی بخشهای آلوده گیاه و همچنین روی بقایای گیاهی سپری می کنند. سفیدکهای سطحی به 2 فرم جنسی و غیر جنسی ظاهر میشوند که فقط در جنسهای معدودی مرحله جنسی دیده نشده است (Braun, 1987). گونه های هموتالیک (یک پایه) و هتروتالیک (دوپایه) در این راسته گزارش شده است. به نظر میرسد گونه های هتروتالیک میزبانهای مخصوص به خود را دارند. به طوریکه تنها یک طیف محدودی از میزبانهان گیاهی و حتی یک رقم خاص را به عنوان میزبان خود انتخاب میكنند (Takamatsu et al., 2000). یكی از نظریات در طی دوران تكاملی اعضای Erysiphales، گسترش دامنه میزبانی از درختان به گیاهان علفی است كه با مطالعات مولكولی نیز این نظریه تأیید شده است (Hirata et al., 2000; Mori et al., 2000).
كنیدیومها در مرحله غیرجنسی عامل پراكنش و توسعه بیماری هستند و در پایان فصل رشد این قارچها اسپور جنسی تولید میكنند كه به آن آسكوسپور میگویند و درون كیسهای به نام آسك قرار میگیرند. آسكها نیز درون اندامی به نام آسكوكارپ (کاسموتسیوم) كه فاقد روزنه میباشند جای دارند.
جنسهای سفیدك پودری هماكنون در 5 زیر خانواده قرار گرفتهاند كه بعضی جنسها اضافه و بعضی ادغام شدهاند (Braun, et al., 2002). 4 زیر خانواده Blumeriae، Ersipheae، Golovinomyceteae و Cystotheceae دارای میسلیومهای خارجی بوده و مرحله غیرجنسی آنها Oidium میباشد، كنیدیومها روشن و بیضی یا تخممرغی شكل هستند كه به صورت زنجیری و یا منفرد تشكیل میشوند. زیرخانواده دیگر Phyllactinieae نام دارد و شامل جنسهای Phyllactinia (آنامورف Ovulariopsis) و Levaillula (آنامورف Oidiopsis) و Pleocheta (آنامورف Streptopodium) میباشد. كنیدیومها روشن و نوك تیز، چماقی و گاهی سیلندری بوده و معمولاً به صورت منفرد تشكیل میشوند(Boesewinkel, 1980; Braun, 1987).
1-2- موقعیت جغرافیایی:
1-2-1- موقعیت جغرافیایی و شرایط اقلیمی شهرستان ورامین:
شهر ورامین در 39 درجه و 51 دقیقه شرقی ، و 35 درجه و 19 دقیقه و 30 ثانیه عرض شمالی واقع است وسعت شهرستان حدود 1750 کیلومترمربع می باشد. دشت ورامین عمدتا از رسوبات آبرفتی رودخانه جاجرود تشکیل شده است. این رسوبات علاوه برحاصلخیزی به علت طبیعت آبرفتی وماسه ای خود مخزن مناسبی برای ذخیره آب های زیرزمینی است. کوه قره قاج در شمال و یک رشته کوه که ارتفاع متوسط بلندی آنها به 1300متر ازسطح دریای آزاد می رسد به نام سیاه کوه درجنوب شرقی این منطقه قرار دارد. برابر تقسیم بندی اقلیمی ورامین سرزمینی خشک و نیمه بیابانی است. تغییرات میزان درجه حرارت، روز و شب و فصول زیاد است. مقدار تبخیر سالانه (حدود 2300 میلیمتر) و به مراتب بیشتر ازمقدار بارندگی (174 میلیمتر) و نزولات آسمانی است. رطوبت متوسط هوا در دماهای 29-7 ، 52% بوده است. حداکثر دمای آن تا 44 و حداقل به 14 درجه سانتیگراد زیرصفر رسیده است. تعداد روزهای یخبندان در سال حدود 73 روز برآورد شده است. ورامین منطقه ای حاصلخیز است که از اعتدال هوا و خاک مناسب برخوردار است، ولی از قدیم ازکمبود آب رنج میبرده است. منابع آب منطقه در گذشته علاوه بر نزولات جوی که حدود 150 تا 200 میلیمتر در سال میباشد عمدتا سفره های زیرزمینی و رودخانه جاجرود هستند که از قدیم بوسیله حفر قنوات و جدا کردن نهرها از جاجرود مورد استفاده واقع میشده است.
1-2-2- حاصلخیزی واستعداد اراضی منطقه
اراضی منطقه از نظر استعداد کشاورزی به انواع ذیل طبقه بندی شده است
1-اراضی درجه یک که شامل اراضی بسیار مناسب با وسعت 32750 هکتار
۲-اراضی درجه 2 شامل اراضی مناسب با وسعت 22650 هکتار
3-اراضی درجه 3 شامل اراضی نسبتا مناسب با وسعت 12600 هکتار
1-2-3- جدول نمایش اراضی قابل کشت:
نوع محصولات مساحت زیر کشت | سطح زیر کشت هر محصول |
غلات | 30000 |
گیاهان علوفه ای | 8500 |
پسته | 1700 |
زیتون | 180 |
صیفی جات | 7540 |
مجمع اراضی قابل کشت | 69500 |
1-3- اهمیت و اهداف تحقیق
این تحقیق به منظور شناسایی جنسها و گونههای مولد سفیدک سطحی و میزبانهای آن ها در سطح منطقه ورامین و طبقهبندی آرایهها با توجه به تغییر و تحولات اخیر در طبقهبندی اعضای Erysiphaceae انجام شده است. این قارچهای به علت پوشش قارچی روی برگ و جلوگیری از عمل فتوسنتز باعث كندی رشد بوتهها و كاهش كیفیت محصول میگردند.
2-1- مطالعات انجام شده در سایر کشورها
تاریخچة مطالعة قارچهای راستة Erysiphales به سال 1815 برمیگردد كه فردی به نام دكاندول همة عوامل مولد سفیدك پودری را در یک جنس به نام Erysiphe قرار داد (Decandolle, 1815). در بین محققان قدیمی این عقیده وجود داشت كه خصوصیات محدودی در تاكسونومی Erysiphaceae میتواند مورد استفاده قرار گیرد. هیراتا (Hirata, 1942) بررسیهایی روی لوله تندشی كنیدیومها انجام داد. بلومر(Blumer, 1967) 5 تیپ برای كنیدیوفور تشخیص داد كه عبارت بود از: 1- Oidium 2- Ovulariopsis 3- Oidiopsis كه خود Oidium شامل Euoidium و Pseudoidium میباشد.
گلووین (Golovin, 1956) مطالعه وسیعی روی جنس های Leveillula انجام داد و گونه L. taurica را به شش گروه بر حسب شكل و اندازهی كنیدیومها تقسیم كرد كه هر كدام از این گونه ها معمولا به نام تیره میزبان نامگذاری شده بود. تاكسونومی جنس Leveillula به علت شباهت مرفولوژیكی در بین گونه ها بسیار پیچیده است (Braun, 1987). شین در سال 2000 قارچ های تیره Erysiphaceae را در کره مطالعه و مجموعهای از 104 گونه متعلق به 13 جنس را گزارش کرد.(shin, 2000 )
هما (Homma, 1937) قارچهای Erysiphaceae در ژاپن را مورد بررسی قرار داد و نه گونه جنس Phyllactinia را معرفی کرد.
آنالیز توالی نوکلئوتیدی S rDNA 5.8 توسط سینز و تیلور (Saens and Taylor, 1999) و موری و همکاران (Mory et al., 2000) نشان داد که این توالی بسیار حفاظت شده است، ولی ناحیه ITS rDNA دارای تنوع قابل ملاحظهای جهت تفکیک جنسها وگونه ها میباشد.
خداپرست و همکاران (Khodaparst et al., 2001) فیلوژنی جنس Leveillula را از طریق توالییابی نواحی 5.8S rDNA, ITS2, ITS1 مورد بررسی قرار دادند. طی این بررسی 13 گونه جنس Levaillula در شش کلاد جداگانه قرار گرفتند.
اولین كلید شناسایی بر اساس 12 خصوصیت مرفولوژیكی كنیدیوم، كنیدیوفور، آپرسوریوم، هوستوریوم و اجسام فیبروزین و نیز میسلیوم توسط بوسوینكل (Boesewinkel, 1977) ارائه شد. طبق نظر ژنگ (Zheng, 1985) 6 تا 7 جنس در این راسته به طور جهانی انتشار دارند. براون (Braun, 1987) تعداد جنسهای تیره Erysiphacea را به 16 جنس تقلیل داد و 2 جنس Uncinuliella و Setoerysiphe را به ترتیب مترادف جنسهای Uncinula و Erysiphe قرار داد. گزارشهای مهمی توسط كوك و همكاران (Cook et al., 1997) مطرح شده زیرا آنها سطح كنیدیومها را توسط میكروسكوپ الكترونی (SEM) مورد بررسی قرار دادند و جنس Oidium را در میان 8 زیر جنس تفكیک كردند ولی نتوانستند تفاوت برجستهای در آنامورف Sphaerotheca و Podosphaera پیدا كنند و تفاوت این دو جنس را فقط در میزبانهای آنها میدیدند. تاکاماتسو و همکاران (Takamatsu et al., 1999) با توالییابی نوكلئوتیدی ناحیه ITS نشان دادند كه درصد تفاوت نوكلئوتیدی در این ناحیه بین دو جنس، در حد تفاوت بین دو جنس مجزای از هم نیست، در نتیجه به پیشنهاد این محققین این دو جنس در هم ادغام شده و یک جنس واحد به نام Podosphaera معرفی شد. آنها اعتقاد داشتند كه جنسهای Erysiphe، Microsphaera و Uncinula بر اساس مطالعه فیلوژنی مولكولی و مطالعات میكروسكوپ الكترونی (SEM) سطح كنیدیومها، در یک جنس منفرد قرار میگیرند. طبق نظر براون و تاكاماتسو (Braun and Takamatsu, 2000) جنسهای Microsphaera و Erysiphe از لحاظ ژنتیکی شباهت بسیار زیادی با هم دارند و در یک گروه قرار میگیرند.